کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    تو نخواندی قصهٔ اهل سبا

    یا بخواندی و ندیدی جز صدا

    از صدا آن کوه خود آگاه نیست

    سوی معنی هوش که را راه نیست

    او همی بانگی کند بی گوش و هوش

    چون خمش کردی تو او هم شد خموش

    داد حق اهل سبا را بس فراغ

    صد هزاران قصر و ایوانها و باغ

    شکر آن نگزاردند آن بد رگان

    در وفا بودند کمتر از سگان

    مر سگی را لقمهٔ نانی ز در

    چون رسد بر در همی‌بندد کمر

    پاسبان و حارس در می‌شود

    گرچه بر وی جور و سختی می‌رود

    هم بر آن در باشدش باش و قرار

    کفر دارد کرد غیری اختیار

    ور سگی آید غریبی روز و شب

    آن سگانش می‌کنند آن دم ادب

    که برو آنجا که اول منزلست

    حق آن نعمت گروگان دلست

    می‌گزندش که برو بر جای خویش

    حق آن نعمت فرو مگذار بیش

    از در دل و اهل دل آب حیات

    چند نوشیدی و وا شد چشمهات

    بس غذای سکر و وجد و بی‌خودی

    از در اهل دلان بر جان زدی

    باز این در را رها کردی ز حرص

    گرد هر دکان همی‌گردی ز حرص

    بر در آن منعمان چرب‌دیگ

    می‌دوی بهر ثرید مردریگ

    چربش اینجا دان که جان فربه شود

    کار نااومید اینجا به شود

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha