کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    صوفیی بر میخ روزی سفره دید

    چرخ می‌زد جامه‌ها را می‌درید

    بانگ می‌زد نک نوای بی‌نوا

    قحطها و دردها را نک دوا

    چونک دود و شور او بسیار شد

    هر که صوفی بود با او یار شد

    کخ‌کخی و های و هویی می‌زدند

    تای چندی مست و بی‌خود می‌شدند

    بوالفضولی گفت صوفی را که چیست

    سفره‌ای آویخته وز نان تهیست

    گفت رو رو نقش بی‌معنیستی

    تو بجو هستی که عاشق نیستی

    عشق نان بی نان غذای عاشق است

    بند هستی نیست هر کو صادقست

    عاشقان را کار نبود با وجود

    عاشقان را هست بی سرمایه سود

    بال نه و گرد عالم می‌پرند

    دست نه و گو ز میدان می‌برند

    آن فقیری کو ز معنی بوی یافت

    دست ببریده همی زنبیل بافت

    عاشقان اندر عدم خیمه زدند

    چون عدم یک‌رنگ و نفس واحدند

    شیرخواره کی شناسد ذوق لوت

    مر پری را بوی باشد لوت و پوت

    آدمی کی بو برد از بوی او

    چونک خوی اوست ضد خوی او

    یابد از بو آن پری بوی‌کش

    تو نیابی آن ز صد من لوت خوش

    پیش قبطی خون بود آن آب نیل

    آب باشد پیش سبطی جمیل

    جاده باشد بحر ز اسرائیلیان

    غرقه گه باشد ز فرعون عوان

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha