کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    آن یکی آمد به پیش زرگری

    که ترازو ده که بر سنجم زری

    گفت خواجه رو مرا غربال نیست

    گفت میزان ده برین تسخر مه‌ایست

    گفت جاروبی ندارم در دکان

    گفت بس بس این مضاحک رابمان

    من ترازویی که می‌خواهم بده

    خویشتن را کر مکن هر سو مجه

    گفت بشنیدم سخن کر نیستم

    تا نپنداری که بی معنیستم

    این شنیدم لیک پیری مرتعش

    دست لرزان جسم تو نا منتعش

    وان زر تو هم قراضهٔ خرد مرد

    دست لرزد پس بریزد زر خرد

    پس بگویی خواجه جاروبی بیار

    تا بجویم زر خود را در غبار

    چون بروبی خاک را جمع آوری

    گوییم غلبیر خواهم ای جری

    من ز اول دیدم آخر را تمام

    جای دیگر رو ازینجا والسلام

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha