مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر سوم
بخش ۶۹ - دیدن زرگر عاقبت کار را و سخن بر وفق عاقبت گفتن با مستعیر ترازو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن یکی آمد به پیش زرگری که ترازو ده که بر سنجم زری گفت خواجه رو مرا غربال نیست گفت میزان ده برین تسخر مه ایست گفت جاروبی ندارم در دکان گفت بس بس این مضاحک رابمان من ترازویی که می خواهم بده خویشتن را کر مکن هر سو مجه گفت بشنیدم سخن کر نیستم تا نپنداری که بی معنیستم این شنیدم لیک پیری مرتعش دست لرزان جسم تو نا منتعش وان زر تو هم قراضهٔ خرد مرد دست لرزد پس بریزد زر خرد پس بگویی خواجه جاروبی بیار تا بجویم زر خود را در غبار چون بروبی خاک را جمع آوری گوییم غلبیر خواهم ای جری من ز اول دیدم آخر را تمام جای دیگر رو ازینجا والسلام مولانا بلخی