کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    یادم آمد آن حکایت کان فقیر

    روز و شب می‌کرد افغان و نفیر

    وز خدا می‌خواست روزی حلال

    بی شکار و رنج و کسب و انتقال

    پیش ازین گفتیم بعضی حال او

    لیک تعویق آمد و شد پنج‌تو

    هم بگوییمش کجا خواهد گریخت

    چون ز ابر فضل حق حکمت بریخت

    صاحب گاوش بدید و گفت هین

    ای بظلمت گاو من گشته رهین

    هین چراکشتی بگو گاو مرا

    ابله طرار انصاف اندر آ

    گفت من روزی ز حق می‌خواستم

    قبله را از لابه می‌آراستم

    آن دعای کهنه‌ام شد مستجاب

    روزی من بود کشتم نک جواب

    او ز خشم آمد گریبانش گرفت

    چند مشتی زد به رویش ناشکفت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha