کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    زهی بلند جنایی که سایۀ جاهت
    همیشه بر سر خورشید آسمان گردست
    بروزگار تو مه شد بشب روی منسوب
    زهیبت تور رخش زان چو زعفران زردست
    زآفتابش اگرچه هزار دلگرمیست
    بنزد خاطر تو صبحدم همان سردست
    بر اندر دیدۀ منت سیل بر جهان و هنوز
    میان شادی و طبعم همان چنان گردست
    ز بس که در دل من دردهای بسیارست
    نمی توانم گفتن مرا فلان در دست
    اگر چه بنده ز آثار بی عنایتیت
    ز هرچه شغل و عمل بود این زمان فردست
    ز خاک پای تو بیزارم ار کسی هرگز
    چو بنده خدمت تو از میان جان کردست
    دوسال شد که زحرمان همی زند نشخوار
    زنعمتی که ازین پیش در جهان خوردست
    زگلستان عزایت چو قسم من خوارست
    مرا در آنچه که در دست دیگران ور دست؟
    حکایت من و این کارنامه ها اکنون
    همایون کلید در جامعه دان و آن مردست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha