ای ترا کرده لطف حق مخصوص
به بزرگیّ و مال و جاه و یسار
از دعاگو نصیحتی بشنو
تا ترا بندگی کنند احرار
تا توانی ز بهر دشمن و دوست
کار کی هر چگونه بر می آر
هر که او بر تو داشت قصّه خویش
ضایع و مهملش فرو مگذار
وانکه او عجز خویش بر تو فروخت
قدرت خویش از او دریغ مدار
مکن از خویش خلق را نومید
که پس آنگه بیوفتی ز شمار
خرج مال ارچه کم کند مالت
زان کمی بیش گرددت مقدار
خرج مالت ز جاه کم نکند
بل از آن بیشتر شود بسیار
همه کس داند این که قدرت وجود
بهتر از بخل و عاجزی صد بار
به غنیمت شمار این منصب
که تو باشی عزیز و ایشان خوار
هر کرا حاجتی بود در دل
همه شب نام تو کند تکرار
پاره یی از خدایی است که خلق
بر ت دارند وقت حاجت کار
جناب عالی نزدیک و من بخدمت دور
که تو باشی ز خویش برخوردار