کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    شب من روز در کنار گرفت
    مشک کافور را ببار گرفت
    شام را صبحدم هزمت کرد
    لشکر روم زنگبار گرفت
    عارضم از سیه گری بگریخت
    خوی چرخ سپید کار گرفت
    پیر پنبه ست عمر را پیری
    زان سرم شکل پنبه زار گرفت
    ید بیضای موسوی ناگاه
    سر و ریش من استوار گرفت
    رنگ رویم ز بیم مرگ برفت
    مویم او را به زینهار گرفت
    مار پیسه ست موی من که ازو
    طبع من نفرتی هزار گرفت
    پس من آن ساده طبع عنقره ام
    که به دستم زمانه مار گرفت
    گر ضرورت بود شب آبستن
    پس شب من بروز بار گرفت
    چون نبد روزگار یکرنگی
    موی من رنگ روزگار گرفت
    روز و شب را سبب دورنگی بود
    که همه خلق ازو شمار گرفت
    در شب محنتم که روز امید
    از سیاهیش رنگ قار گرفت
    بر سرم پیری اتشی افروخت
    که ازو جان من شرار گرفت
    لاجرم یاوگیّ انده و غم
    راه این سینۀ فگار گرفت
    زآنکه در شب چو روشنایی دید
    یاوگی پیش او قرار گرفت
    مختصر کن دلا حدیث هوس
    چون شب عمر اختصار گرفت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha