کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    صوفیی می‌رفت در بغداد زود

    در میان راه آوازی شنود

    کان یکی گفت انگبین دارم بسی

    می‌فروشم سخت ارزان، کو کسی

    شیخ صوفی گفت ای مرد صبود

    می‌دهی هیچی به هیچی، گفت دور

    تو مگر دیوانه‌ای ای بوالهوس

    کس به هیچی کی دهد چیزی به کس

    هاتفی گفتش که‌ای صوفی درآی

    یک دکان زینجا که هستی برترآی

    تا به هیچی ما همه چیزت دهیم

    ور دگر خواهی بسی نیزت دهیم

    هست رحمت آفتابی تافته

    جملهٔ ذرات را دریافته

    رحمت او بین که با پیغامبری

    در عتاب آمد برای کافری

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha