کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    خواجه زنگی را غلامی چست بود

    دست پاک از کار دنیا شست بود

    جملهٔ شب آن غلام پاک باز

    تا به وقت صبح می‌کردی نماز

    خواجه گفتش ای غلام کارکن

    شب چو برخیزی مرا بیدار کن

    تا وضو سازم کنم با تو نماز

    آن غلام او را جوابی داد باز

    گفت آن زن را که درد زه بخاست

    گر کسش بیدارگر نبود رواست

    گر ترا دردیستی بیداریی

    روز و شب در کار نه بی‌کاریی

    چون کسی باید که بیدارت کند

    دیگری باید که او کارت کند

    هر که را این حسرت و این درد نیست

    خاک بر فرقش که این کس مرد نیست

    هر که را این درد دل در هم سرشت

    محو شد هم دوزخ او را هم بهشت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha