کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چون شد آن حلاج بر دار آن زمان

    جز انا الحق می‌نرفتش بر زبان

    چون زبان او همی‌نشناختند

    چار دست و پای او انداختند

    زرد شد خون بریخت از وی بسی

    سرخ کی ماند درین حالت کسی

    زود درمالید آن خورشید و ماه

    دست بریده به روی هم چو ماه

    گفت چون گلگونهٔ مردست خون

    روی خود گلگونه بر کردم کنون

    تا نباشم زرد در چشم کسی

    سرخ رویی باشدم اینجا بسی

    هرکه را من زرد آیم در نظر

    ظن برد کاینجا بترسیدم مگر

    چون مرا از ترس یک سر موی نیست

    جز چنین گلگونه اینجا روی نیست

    مرد خونی چون نهد سر سوی دار

    شیرمردیش آن زمان آید به کار

    چون جهانم حلقهٔ میمی بود

    کی چنین جایی مرا بیمی بود

    هر که را با اژدهای هفت سر

    در تموز افتاده دایم خورد و خور

    زین چنین بازیش بسیار اوفتد

    کمترین چیزیش سر دار اوفتد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha