کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    وقت مردن بوعلی رودبار

    گفت جانم بر لب آمد ز انتظار

    آسمان را در همه بگشاده‌اند

    در بهشتم مسندی بنهاده‌اند

    همچو بلبل قدسیان خوش سرای

    بانگ می‌دارند کای عاشق درآی

    شکر می‌کن پس به شادی می‌خرام

    زانک هرگز کس ندیدست این مقام

    گرچه این انعام و این توفیق هست

    می‌ندارد جانم از تحقیق دست

    زانک می‌گوید ترا با این چه کار

    داده‌ای عمری درازم انتظار

    نیست برگم تا چو اهل شهوتی

    سر فرو آرم به اندک رشوتی

    عشق تو با جان من در هم سرشت

    من نه دوزخ دانم اینجا نه بهشت

    گر بسوزی همچو خاکستر مرا

    در نیابد جز تو کس دیگر مرا

    من ترادانم، نه دین، نه کافری

    نگذرم من زین، اگر تو بگذری

    من ترا خواهم، ترا دانم، ترا

    هم تو جانم را و هم جانم ترا

    حاجت من در همه عالم تویی

    این جهانم و آن جهانم هم تویی

    حاجت این دل شده، مویی برآر

    یک نفس با من به هم هویی برآر

    جان من گر سرکشد مویی ز تو

    جان ببر، هایی ز من هویی ز تو

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha