کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بود مردی شیردل خصم افکنی

    گشت عاشق پنج سال او بر زنی

    داشت بر چشم آن زن همچون نگار

    یک سر ناخن سپیدی آشکار

    زان سپیدی مرد بودش بی‌خبر

    گرچه بسیاری برافکندی نظر

    مرد عاشق چون بود در عشق زار

    کی خبر یابد ز عیب چشم یار

    بعد از آن کم گشت عشق آن مرا را

    دارویی آمد پدید آن درد را

    عشق آن زن در دلش نقصان گرفت

    کار او برخویشتن آسان گرفت

    پس بدید آن مرد عیب چشم یار

    این سپیدی گفت کی شد آشکار

    گفت آن ساعت که شد عشق تو کم

    چشم من عیب آن زمان آورد هم

    چون ترا در عشق نقصان شد پدید

    عیب در چشمم چنین زان شد پدید

    کرده‌ای از وسوسه پر شور دل

    هم ببین یک عیب خود ای کور دل

    چند جویی دیگران را عیب باز

    آن خود یک ره بجوی از جیب باز

    تا چو بر تو عیب تو آید گران

    نبودت پروای عیب دیگران

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha