به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
عابدی بودست در وقت کلیم
در عبادت بود روز و شب مقیم
ذرهٔ ذوق و گشایش مینیافت
ز آفتاب سینه تابش مینیافت
داشت ریشی بس نکو آن نیک مرد
گاه گاهی ریش خود را شانه کرد
مرد عابد دید موسی را ز دور
پیش او شد کای سپه سالار طور
از برای حق که از حق کن سؤال
تا چرا نه ذوق دارم من نه حال
چون کلیم القصه شد بر کوه طور
بازپرسید آن سخن، حق گفت دور
گوهر آنک از وصل ما درویش ماند
دایما مشغول ریش خویش ماند
موسی آمد قصه بر گفتا که چیست
ریش خود میکند مرد و میگریست
جبرئیل آمد سوی موسی دوان
گفت همی مشغول ریشی این زمان
ریش اگر آراست در تشویش بود
ور همی برکند هم درویش بود
یک نفس بی او برآوردن خطاست
چه به کژ زو بازمانی چه به راست
از زریش خود برون ناآمده
غرق این دریای خون ناآمده
چون ز ریش خود بپردازی نخست
عزم تو گردد درین دریا درست
ور تو بااین ریش در دریا شوی
هم ز ریش خویش ناپروا شوی
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.