کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    بود آن دیوانه خون از دل چکان

    زانک سنگ انداختندش کودکان

    رفت آخر تا به کنج گلخنی

    بود اندر کنج گلخن روزنی

    شد از آن روزن تگرگی آشکار

    بر سردیوانه آمد در نثار

    چون تگرگ از سنگ می‌نشناخت باز

    کرد بیهوده زبان خود دراز

    داد دیوانه بسی دشنام زشت

    کز چه اندازند بر من سنگ و خشت

    تیره بود آن خانه افتادش گمان

    کین مگر هم کودکانند این زمان

    تا که از جایی دری بگشاد باد

    روشنی در خانهٔ گلخن فتاد

    باز دانست او تگرگ اینجا ز سنگ

    دل شدش از دادن دشنام تنگ

    گفت یا رب تیره بود این گلخنم

    سهو کردم، هرچ گفتم آن منم

    گر زند دیوانهٔ این شیوه لاف

    تو مده از سرکشی با او مصاف

    آنک اینجا مست لا یعقل بود

    بی‌قرار و بی کس و بی دل بود

    می‌گذارد عمر در ناکامیی

    هر زمانش تازه بی‌آرامیی

    تو زفان از شیوهٔ او دور دار

    عاشق و دیوانه را معذوردار

    گر نظر در سر بی‌نوران کنی

    جمله آن بی شک ز معذوران کنی

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha