عطار نیشابوری
عذر آوردن مرغان
حکایت حلاج که در دم مرگ روی خود را به خون خود سرخ کرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون شد آن حلاج بر دار آن زمان جز انا الحق می نرفتش بر زبان چون زبان او همی نشناختند چار دست و پای او انداختند زرد شد خون بریخت از وی بسی سرخ کی ماند درین حالت کسی زود درمالید آن خورشید و ماه دست بریده به روی هم چو ماه گفت چون گلگونهٔ مردست خون روی خود گلگونه بر کردم کنون تا نباشم زرد در چشم کسی سرخ رویی باشدم اینجا بسی هرکه را من زرد آیم در نظر ظن برد کاینجا بترسیدم مگر چون مرا از ترس یک سر موی نیست جز چنین گلگونه اینجا روی نیست مرد خونی چون نهد سر سوی دار شیرمردیش آن زمان آید به کار چون جهانم حلقهٔ میمی بود کی چنین جایی مرا بیمی بود هر که را با اژدهای هفت سر در تموز افتاده دایم خورد و خور زین چنین بازیش بسیار اوفتد کمترین چیزیش سر دار اوفتد عطار نیشابوری