کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    عشق آن معشوق خوش بر عقل و بر ادراک زد

    عشق بازی را بکرد و خاک بر افلاک زد

    بر جمال و چهرهٔ او عقلها را پیرهن

    نعرهٔ عشق از گریبان تا به دامن چاک زد

    حسن او خورشید و ماه و زهره بر فتراک بست

    لطف او در چشم آب و باد و آتش خاک زد

    آتش عشقش جنیبتهای زر چون در کشید

    آب حیوانش به خدمت چنگ در فتراک زد

    شاه عشقش چون یکی بر کد خدای روم تاخت

    گفتی افریدون در آمد گرز بر ضحاک زد

    زهر او آب رخ تریاک برد و پاک برد

    درد او بر لشکر درمان زد و بی‌باک زد

    درد او دیده چو افسر بر سر درمان نهاد

    زهر او چون تیغ دل بر تارک تریاک زد

    جادوی استاد پیش خاک پای او بسی

    بوسه‌های سرنگون بر پایش از ادراک زد

    عقل و جان را همچو شمع و مشعله کرد آنگهی

    آتش بی باک را در عقل و جان پاک زد

    می سنایی را همو داد و همو زان پس به جرم

    سرنگون چون خوشه کرد و حدبه چوب تاک زد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha