کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    باد عنبر برد خاک کوی تو

    آب آتش ریخت رنگ روی تو

    جاودان را نیست اندر کل کون

    هیچ دولتخانه چون ابروی تو

    کفر و دین را نیست در بازار عشق

    گیسه داری چون خم گیسوی تو

    چشم و دل ترست و گرم از عشق تو

    کام و لب خشک‌ست و سرد از خوی تو

    ای بسا خلقا که اندر بند کرد

    حلقهاشان حلقه‌های موی تو

    گر بهشتی نیست پس جادو چراست

    آن دو چشم بلعجب بر روی تو

    عالمی را دارویی جز چشم را

    بی ضیا چشمست از داروی تو

    تا دل ریش مرا دست غمت

    بست همچون مهره بر بازوی تو

    کافرم چون چشم شوخت گر دهم

    دین و دنیا را به تار موی تو

    دل چو نار و رخ چو آبی کرده‌ام

    از کلوخ امرود و شفتالوی تو

    هر کسی محراب دارد هر سویی

    هست محراب سنایی سوی تو

    ای بسا شرما که برد از چشمها

    دیدهٔ شوخ خوش جادوی تو

    کی توانم پای در عشقت نهاد

    با چنان دست و دل و بازوی تو

    سگ به از عقل منست ار عقل من

    ناف آهو نشمرد آهوی تو

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha