به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
ای یوسف ایام ز عشق تو سنایی
مانندهٔ یعقوب شد از درد جدایی
تا چند به سوی دل عشاق چو خورشید
هر روز به رنگ دگر از پرده برآیی
گاهی رخ تو سجده برد مشتی دون را
گه باز کند زلف تو دعوی خدایی
با خوی تو در کوی تو از دیده روانیست
کس را بگذشتن ز سر حد گدایی
در وصل تو با خوی تو از روی خرد نیست
جان را ز خم زلف تو امید رهایی
بس بلعجب آسایی و وین بلعجبی بس
کاندر همه تن کس بنداند که کجایی
بس نادره کرداری وین نادرهای بس
کان همهای و همه جویان که کرایی
از ما چه شوی پنهان کاندر ره توحید
ما جمله توایم ای پسر خوب و تو مایی
آنجا که تویی من نتوانم که نباشم
وینجا که منم مانده تو دانم که نیایی
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.