حکیم سنایی غزنوی
غزلیات
غزل شماره ۳۹۲: ای یوسف ایام ز عشق تو سنایی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای یوسف ایام ز عشق تو سنایی مانندهٔ یعقوب شد از درد جدایی تا چند به سوی دل عشاق چو خورشید هر روز به رنگ دگر از پرده برآیی گاهی رخ تو سجده برد مشتی دون را گه باز کند زلف تو دعوی خدایی با خوی تو در کوی تو از دیده روانیست کس را بگذشتن ز سر حد گدایی در وصل تو با خوی تو از روی خرد نیست جان را ز خم زلف تو امید رهایی بس بلعجب آسایی و وین بلعجبی بس کاندر همه تن کس بنداند که کجایی بس نادره کرداری وین نادره ای بس کان همه ای و همه جویان که کرایی از ما چه شوی پنهان کاندر ره توحید ما جمله توایم ای پسر خوب و تو مایی آنجا که تویی من نتوانم که نباشم وینجا که منم مانده تو دانم که نیایی حکیم سنایی غزنوی