حکیم سنایی غزنوی
غزلیات
غزل شماره ۱۱۱: عشق آن معشوق خوش بر عقل و بر ادراک زد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عشق آن معشوق خوش بر عقل و بر ادراک زد عشق بازی را بکرد و خاک بر افلاک زد بر جمال و چهرهٔ او عقلها را پیرهن نعرهٔ عشق از گریبان تا به دامن چاک زد حسن او خورشید و ماه و زهره بر فتراک بست لطف او در چشم آب و باد و آتش خاک زد آتش عشقش جنیبتهای زر چون در کشید آب حیوانش به خدمت چنگ در فتراک زد شاه عشقش چون یکی بر کد خدای روم تاخت گفتی افریدون در آمد گرز بر ضحاک زد زهر او آب رخ تریاک برد و پاک برد درد او بر لشکر درمان زد و بی باک زد درد او دیده چو افسر بر سر درمان نهاد زهر او چون تیغ دل بر تارک تریاک زد جادوی استاد پیش خاک پای او بسی بوسه های سرنگون بر پایش از ادراک زد عقل و جان را همچو شمع و مشعله کرد آنگهی آتش بی باک را در عقل و جان پاک زد می سنایی را همو داد و همو زان پس به جرم سرنگون چون خوشه کرد و حدبه چوب تاک زد حکیم سنایی غزنوی