بیامد به نزدیک چوبینه مرد
چو مرد جهانجوی نامه بخواند
هوارا بخواند وخرد را براند
ازان نامهها ساز رفتن گرفت
برفتند پیران به نزدیک اوی
زرفتن کهن گردد این روز نو
اگر خسرو آید به ایران زمین
نبینی مگر گرز و شمشیر کین
برین تخت شاهی مخور زینهار
ببستند بر مور و بر پشه راه
چنین گفت پس مهتر کینه خواه
که من کرد خواهم به لشکر نگاه
ببینم که رومی سواران کیند
سپاهی کدامند و گردان کیند
یلان سینه و مهتر ایزد گشسپ
که این بی کرانه یکی لشکرند
که ما جنگ جوییم زایرانیان
بدان کار همداستان گشت شاه