کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید


    مرا سال بگذشت برشست و پنج

    نه نیکو بود گر بیازم به گنج

    مگر بهره بر گیرم از پند خویش

    بر اندیشم از مرگ فرزند خویش

    مرا بود نوبت برفت آن جوان

    ز دردش منم چون تن بی‌روان

    شتابم همی تا مگر یابمش

    چویابم به بیغاره بشتابمش

    که نوبت مرا به بی‌کام من

    چرا رفتی و بردی آرام من

    ز بدها تو بودی مرا دستگیر

    چرا چاره جستی ز همراه پیر

    مگر همرهان جوان یافتی

    که از پیش من تیز بشتافتی

    جوان را چو شد سال برسی و هفت

    نه بر آرزو یافت گیتی برفت

    همی‌بود همواره با من درشت

    برآشفت و یکباره بنمود پشت

    برفت و غم و رنجش ایدر بماند

    دل و دیدهٔ من به خون درنشاند

    کنون او سوی روشنایی رسید

    پدر را همی جای خواهد گزید

    برآمد چنین روزگار دراز

    کزان همرهان کس نگشتند باز

    همانا مرا چشم دارد همی

    ز دیر آمدن خشم دارد همی

    ورا سال سی بد مرا شصت و هفت

    نپرسید زین پیر و تنها برفت

    وی اندر شتاب و من اندر درنگ

    ز کردارها تا چه آید به چنگ

    روان تو دارنده روشن کناد

    خرد پیش جان تو جوشن کناد

    همی‌خواهم از کردگار جهان

    ز روزی ده آشکار و نهان

    که یکسر ببخشد گناه مرا

    درخشان کند تیره گاه مرا

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha