کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دی قاصد یار آمد و مژگان‌تری داشت
    از یار مگر بهر هلاکم خبری داشت
    عمری به ره یار دلم تخم وفا کشت
    پنداشت که این تخم که می‌کاشت بری داشت
    آن بود دل جمع که از دست بتان بود
    صد پاره و هر پاره او را دگری داشت
    زآن پیش که تازی فرس ناز به میدان
    با حلقه فتراک تو این کشته سری داشت
    غم‌نامه من بین چه کنی قصه یعقوب
    او نیز چو من داغ فراق پسری داشت
    پایان شب محنت من صبح اجل بود
    بس طرفه شبی بود و قیامت سحری داشت
    شد جزم به عزم سفر عشق فصیحی
    هر چند که در هر قدم آن ره خطری داشت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha