کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    فلک خونم به تیغ آن بت بی‌باک می‌ریزد
    که خون صید را در حسرت فتراک می‌ریزد
    چنان از دوستی خورد آب باغ ما که گر گل را
    بیازارد صبا خون از خس و خاشاک می‌ریزد
    برو ای محتسب این ماجرا با ابر فیضی کن
    که این آب حیات اندر گلوی تاک می‌ریزد
    ز بس خاک مذلت ریخت دوران بر سر بختم
    چو بر سر می‌زنم دست مصیبت خاک می‌‌ریزد
    ندوزم چاک جان از رشته دل تا مپنداری
    که درد عشق او چن در دل افتد چاک می ریزد
    بیا سایم اگر روزی فلک از جنبش آساید
    که جام عیش ما از گردش افلاک می‌ریزد
    فصیحی طرفه‌تر زین صیدگه هرگز شنیدستی
    که صید اندر چرا و خونش از فتراک می‌ریزد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha