فصیحی هروی
غزلیات
شمارهٔ ۸۳: فلک خونم به تیغ آن بت بیباک میریزد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
فلک خونم به تیغ آن بت بی باک می ریزد که خون صید را در حسرت فتراک می ریزد چنان از دوستی خورد آب باغ ما که گر گل را بیازارد صبا خون از خس و خاشاک می ریزد برو ای محتسب این ماجرا با ابر فیضی کن که این آب حیات اندر گلوی تاک می ریزد ز بس خاک مذلت ریخت دوران بر سر بختم چو بر سر می زنم دست مصیبت خاک می ریزد ندوزم چاک جان از رشته دل تا مپنداری که درد عشق او چن در دل افتد چاک می ریزد بیا سایم اگر روزی فلک از جنبش آساید که جام عیش ما از گردش افلاک می ریزد فصیحی طرفه تر زین صیدگه هرگز شنیدستی که صید اندر چرا و خونش از فتراک می ریزد فصیحی هروی