کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید


    چو نامه بر کید هندی رسید

    فرستادهٔ پادشا را بدید

    فراوانش بستود و بنواختش

    به نیکی بر خویش بنشاختش

    بدو گفت شادم ز فرمان اوی

    زمانی نگردم ز پیمان اوی

    ولیکن برین گونه ناساخته

    بیایم دمان گردن افراخته

    نباشد پسند جهان‌آفرین

    نه نزدیک آن پادشاه زمین

    هم‌انگه بفرمود تا شد دبیر

    قلم خواست هندی و چینی حریر

    مران نامه را زود پاسخ نوشت

    بیاراست بر سان باغ بهشت

    نخست آفرین کرد بر کردگار

    خداوند پیروز و به روزگار

    خداوند بخشنده و دادگر

    خداوند مردی و هوش و هنر

    دگر گفت کز نامور پادشا

    نپیچد سر مردم پارسا

    نشاید که داریم چیزی دریغ

    ز دارندهٔ لشکر و تاج و تیغ

    مرا چار چیزست کاندر جهان

    کسی را نبود آشکار و نهان

    نباشد کسی را پس از من به نیز

    بدین گونه اندر جهان چار چیز

    فرستم چو فرمان دهد پیش اوی

    ازان تازه گردد دل و کیش اوی

    ازان پس چو فرمایدم شهریار

    بیایم پرستش کنم بنده‌وار

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha