ز مردم زمین بود چون پر زاغ
سیه گشته و چشمها چون چراغ
برهنه تن و پوست و بالابلند
سپاه انجمن شد هزاران هزار
وران تیره شد دیدهٔ شهریار
به جای سنان استخوان داشتند
برهنه به جنگ اندر آمد حبش
بکشتند زیشان فزون از شمار
چو از خون در و دشت آلوده شد
ز کشته به هر جای بر توده شد
چو بر توده خاشاکها برزدند
یکی پیش رو بود مهتر ز پیل
به سر بر سرو داشت همرنگ نیل
ازین نامداران فراوان بکشت
بسی حمله بردند و ننمود پشت
وزان جایگه تیز لشکر براند
بسی نام دادار گیهان بخواند