ز راه بیابان به شهری رسید
همه بوم و بر باغ آباد بود
کسی را که از مردمی بود بهر
همی گفت هرکس که ای شهریار
نه هرگز شنیدست کس نام شاه
کنون کامدی جان ما پیش تست
که روشنروان بادی و تن درست
سکندر دل از مردمان شاد کرد
بپرسید ازیشان که ایدر شگفت
چه چیزست کاندازه باید گرفت
که ای شاه پیروز پاکیزهرای
شگفتیست ایدر که اندر جهان
درختیست ایدر دو بن گشته جفت
که چونان شگفتی نشاید نهفت
سخنگو بود شاخ با رنگ و بوی
به شب ماده گویا و بویا شود
همان نامداران آن مرز و بوم
بپرسید زیشان که اکنون درخت
که از روز چون بگذرد نه زمان
سخنگوی گردد یکی زین درخت
شب تیرهگون ماده گویا شود
بر و برگ چون مشک بویا شود
بپرسید چون بگذریم از درخت
شگفتی چه پیش آید ای نیکبخت
بیابان و تاریکی آید به پیش
به سیری نیامد کس از جان خویش
نه کس دید از ما نه هرگز شنید
که دام و دد و مرغ بر ره پرید
همی راند با رومیان نیکبخت
چو آمد به نزدیک گویا درخت
ز پوست ددان خاک پیدا ندید
ز گوینده پرسید کین پوست چیست
ددان را برین گونه درنده کیست
چنین داد پاسخ بدو نیکبخت
که چندین پرستنده دارد درخت
چو باید پرستندگان را خورش
چو خورشید بر تیغ گنبد رسید
خروشی پر از سهم و ناسودمند
بترسید و پرسید زان ترجمان
که ای مرد بیدار نیکی گمان
چنین برگ گویا چه گوید همی
که دل را به خوناب شوید همی
چنین داد پاسخ که ای نیکبخت
همی گوید این برگ شاخ درخت
که چندین سکندر چه پوید به دهر
که برداشت از نیکویهایش بهر
ز شاهیش چون سال شد بر دو هفت
ازان پس به کس نیز نگشاد لب
پر از غم همی بود تا نیمشب
دگر باره پرسید زان نیکبخت
چه گوید همی این دگر شاخ گفت
سخنگوی بگشاد راز از نهفت
چنین داد پاسخ که این ماده شاخ
کس آزردن و پادشا کشتن است
مکن روز بر خویشتن تار و تنگ
که ای مرد روشندل و پارسا
یکی بازپرسش که باشم به روم
چو پیش آید آن گردش روز شوم
چنین گفت با شاه گویا درخت
که کوتاه کن روز و بربند رخت
نه مادرت بیند نه خویشان به روم
نه پوشیده رویان آن مرز و بوم
به شهر کسان مرگت آید نه دیر
شود اختر و تاج و تخت از تو سیر
چو بشنید برگشت زان دو درخت
دلش خسته گشته به شمشیر سخت
چو آمد به لشکرگه خویش باز
به شهر اندرون هدیهها ساختند
یکی جوشنی بود تابان چو نیل
به بالای و پهنای یک چرم پیل
دو دندان پیل و برش پنج بود
که آن را به برداشتن رنج بود
زره بود و دیبای پرمایه بود
ز زر کرده آگنده صد خایه بود
بپذرفت زان شهر و لشکر براند
ز دیده همی خون دل برفشاند