فرستاده برگشت زان مرز و بوم
از ایوان به نزدیک شاه آمدند
بروبر بخواندند پس نامه را
چو پیغام آن شاه خودکامه را
گزین کرد پیران صد از هندوان
خردمند و گویا و روشنروان
گزین کرد ازان یاره و تاج و گاه
ز چیزی که شایستهتر برگزید
صد اشتر همه بار دینار بود
صد اشتر ز گنج درم بار بود
به ده پیل بر تخت زرین نهاد
به پیلی گرانمایهتر زین نهاد
قدح هم چنان نامداری به دست
فغستان چو آمد به مشکوی شاه
چو سرو سهی بر سرش گرد ماه
نشایست کردن به مه بر نگاه
دو ابرو کمان و دو نرگس دژم
دو چشمش چو دو نرگس اندر بهشت
تو گفتی که از ناز دارد سرشت
همان موی و روی و سر و پای اوی
همی آفرین خواند اندر نهان
بران گونه بالا و چهر آفرید
نشستند و او را به آیین بخواست
به رسم مسیحا و پیوند راست
برو ریخت دینار چندان ز گنج
که شد ماه را راه رفتن به رنج