نوشتند پس نامهای بر حریر
فروزندهٔ ماه و گردان سپهر
فزونی کسی را دهد کش سزاست
چو این نامه آرند نزدیک تو
فرستی به فرمان ما باژ و ساو
بدانی که با ما ترا نیست تاو
وگر هیچ تاب اندر آری به کار
چو اندازه گیری ز دارا و فور
چو از باد عنوان او گشت خشک
چو قیدافه آن نامهٔ او بخواند
ز گفتار او در شگفتی بماند
به پاسخ نخست آفرین گسترید
بدان دادگر کو زمین گسترید
به دارا و بر نامداران سند
مرا با چو ایشان برابر نهی
به سر بر ز پیروزه افسر نهی
که من قیصران را به فرمان شوم
بترسم ز تهدید و پیچان شوم
که بر هر سری شهریاری سرست
وگر خوانم از هر سوی زیردست
تو چندین چه رانی زبان بر گزاف
بران نامه بر مهر زرین نهاد