به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

سعیدا یزدی

سعیدا یزدیرباعی هاشمارهٔ ۲۴: هستی مال تو و نیستی مال من است

2900عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

هستی مال تو و نیستی مال من است
فعل تو همه نیک و بد افعال من است
استغنا [و] کبریاست حال تو مدام
افتادگی و شکستگی حال من است

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۲۳: دیدار خدا لقای درویشان است 2شمارهٔ ۲۴: هستی مال تو و نیستی مال من است 3شمارهٔ ۲۵: من بندهٔ عشق، عشق مولای من است 4شمارهٔ ۲۶: نی در دل من غمی از آن و این است 5شمارهٔ ۲۷: فقر فقرا نه جامهٔ رنگین است 6شمارهٔ ۲۸: آن رشته که کیش کفر و ایمان شده است 7شمارهٔ ۲۹: زنهار مگو که واحد و رام یکی است 8شمارهٔ ۳۰: انعام ز حق به خاصه و عام یکی است 9شمارهٔ ۳۱: در مذهب ما که کفر و اسلام یکی است 10شمارهٔ ۳۲: کس را خبری کجا از آن جاست که اوست 11شمارهٔ ۳۳: پیدا و نهان و آشکارا همه اوست 12شمارهٔ ۳۴: زاهد نخورد باده که بدنامی اوست 13شمارهٔ ۳۵: چندین نقشی که زیر این چرخ دوروست 14شمارهٔ ۳۶: با هر که دل رمیدهٔ ما پیوست 15شمارهٔ ۳۷: چون در نظر تو یار و اغیاری هست 16شمارهٔ ۳۸: تا پیش خدایت سفری حاجت نیست 17شمارهٔ ۳۹: آن کس که حیا ندارد او انسان نیست 18شمارهٔ ۴۰: نوری ز حقیقت به تو همسیر تو نیست 19شمارهٔ ۴۱: بی ذکر تو هیچ زنده ای نیست که نیست 20شمارهٔ ۴۲: بی یاد خدا ذی نفسی نیست که نیست 21شمارهٔ ۴۳: در دیده ات از نور حقیقت اثری نیست 22شمارهٔ ۴۴: دردی طلب از خدا دوا چیزی نیست 23شمارهٔ ۴۵: بگذر ز سوا که ماسوا چیزی نیست 24شمارهٔ ۴۶: جامی است جهان به دست یک ساقی نیست 25شمارهٔ ۴۷: صد حیف که عمرم به خسارت بگذشت 26شمارهٔ ۴۸: خود آمده زنده مرده می باید رفت 27شمارهٔ ۴۹: بر دایرهٔ جهان چو پرگار مپیچ 28شمارهٔ ۵۰: هر چد که یار، یار دیگر دارد 29شمارهٔ ۵۱: خوش آن که مقام بر در دل ها کرد 30شمارهٔ ۵۲: گویند به طالب که سفر باید کرد 31شمارهٔ ۵۳: هر صبح ز گریه رخ ترم باید کرد 32شمارهٔ ۵۴: از مروحه ای که شاه، احسانم کرد 33شمارهٔ ۵۵: بی ناز تو من نیاز نتوانم کرد 34شمارهٔ ۵۶: باید که تو را نظر به خاصان باشد 35شمارهٔ ۵۷: فانیست جهان در او بقا کی باشد؟36شمارهٔ ۵۸: یک محرم راز در جهان یافت نشد 37شمارهٔ ۵۹: کشت عملم هیچ نمودار نشد 38شمارهٔ ۶۰: فردا که ز مشکلات حل می طلبند 39شمارهٔ ۶۱: ای مست شراب، ما و من بازی چند؟40شمارهٔ ۶۲: تا خلق به خیر نام خیرم بردند 41شمارهٔ ۶۳: روزی که مرا ز دیر بیرون کردند 42شمارهٔ ۶۴: در دار جهان که خاص و عامی چندند 43شمارهٔ ۶۵: قومی با خویش اعتباری دارند 44شمارهٔ ۶۶: گیرم که جهان را به کمندی گیرند 45شمارهٔ ۶۷: گر مست شوم [سر] تو هشیار کند 46شمارهٔ ۶۸: آنان که به علم خویش مغرورانند 47شمارهٔ ۶۹: ای آن که تو را شاه و گدا یکسانند 48شمارهٔ ۷۰: آنان که ندانند تو را می خوانند 49شمارهٔ ۷۱: آن قوم که روز و شب تو را جویانند 50شمارهٔ ۷۲: آنان که یکی هزار افسانه کنند 51شمارهٔ ۷۳: درویش که با قناعت و صبر بود 52شمارهٔ ۷۴: ای از خوف تو آسمان جامه کبود 53شمارهٔ ۷۵: خود را تو مبین که بی خدا نتوان بود 54شمارهٔ ۷۶: بی رنگ به رنگ چون تجلی بنمود 55شمارهٔ ۷۷: تا پای تو سر، سر تو تا پا نشود 56شمارهٔ ۷۸: تا جسم مکدرت همه جان نشود 57شمارهٔ ۷۹: تا از میلی دلت گریزان نشود 58شمارهٔ ۸۰: کوه غم یار کندن آسان نشود 59شمارهٔ ۸۱: از ذکر زبان، انس به جانان نشود 60شمارهٔ ۸۲: از مطلب من درد طلب من زاید 61شمارهٔ ۸۳: اشعار سعیدا به نظامی نرسید 62شمارهٔ ۸۴: ای هرزه درا ناله و افغان بگذار 63شمارهٔ ۸۵: خواهی که رسی به دوست جولان بگذار 64شمارهٔ ۸۶: ای آن که تویی ز عقل ها بالاتر 65شمارهٔ ۸۷: خواهی که رسی به دوست، از جان بگذر 66شمارهٔ ۸۸: بسیار به بر و بحر کردیم سفر 67شمارهٔ ۸۹: تا زهر غمت بود نخوردیم شکر 68شمارهٔ ۹۰: بی تو نفسی خوش نکشیدم هرگز 69شمارهٔ ۹۱: گویند که حق یار نمازی است و بس 70شمارهٔ ۹۲: گویند خدا ز روزه راضی است و بس 71شمارهٔ ۹۳: از خوان غمش حواله ای دارم بس 72شمارهٔ ۹۴: لعنت بر نفس ما و بر کردارش 73شمارهٔ ۹۵: آنان که به دعوا شده سادات مثال 74شمارهٔ ۹۶: گویند کسانی که جهان است خیال 75شمارهٔ ۹۷: تا صبح نشستم من و جان بر در دل 76شمارهٔ ۹۸: چون کرد ظهور، نور تابندهٔ دل 77شمارهٔ ۹۹: دیروز درآمدم به کاشانهٔ دل 78شمارهٔ ۱۰۰: تا کرد قبای ناز را بر تن گل 79شمارهٔ ۱۰۱: تا بنده شدم، چو مهر تابنده شدم 80شمارهٔ ۱۰۲: تنها نه به هجر آشنا گردیدم 81شمارهٔ ۱۰۳: گر دل گویم تو را ز جان می ترسم 82شمارهٔ ۱۰۴: یک سو شادی است در جهان یک سو غم 83شمارهٔ ۱۰۵: من خانهٔ آن ماه جبین می دانم 84شمارهٔ ۱۰۶: من گرچه ز عشق، گفتگو نتوانم 85شمارهٔ ۱۰۷: گر بادهٔ تو رسد به من مل چه کنم 86شمارهٔ ۱۰۸: هر ذره مدان ز خود کمش می بینم 87شمارهٔ ۱۰۹: شوخی که بری ز عالمش می بینم 88شمارهٔ ۱۱۰: چشمی که از او دو عالمش می بینم 89شمارهٔ ۱۱۱: دنیا که وفایش و بقایش معلوم 90شمارهٔ ۱۱۲: ما دلق ریای خویشتن سوخته ایم 91شمارهٔ ۱۱۳: تا مشعل دید عیب خامش کردیم 92شمارهٔ ۱۱۴: جز ناله کسی همنفس خویش ندیدیم 93شمارهٔ ۱۱۵: ما منتهییم و مبتدا هم ماییم 94شمارهٔ ۱۱۶: بیرون و درون برو بیا هم ماییم 95شمارهٔ ۱۱۷: آدم یک آدم است و یک صورت و جان 96شمارهٔ ۱۱۸: ای بسته میان تو کمر بر دل و جان 97شمارهٔ ۱۱۹: عالم جسم و محمدش آمده جان 98شمارهٔ ۱۲۰: ای از تو جهانیان به دادند و فغان 99شمارهٔ ۱۲۱: یاری دارم که روش دیدن نتوان 100شمارهٔ ۱۲۲: عرفان به خدا هیچ ندارند جهان 101شمارهٔ ۱۲۳: رفتی به سفر از پی تسخیر جهان 102شمارهٔ ۱۲۴: وهمی به خیال کرده جا نام جهان 103شمارهٔ ۱۲۵: بحری پنهان چو کرد جوش و طغیان 104شمارهٔ ۱۲۶: تا کی به لباس عاریت بند شدن 105شمارهٔ ۱۲۷: زینهار که کارها به خود آسان کن 106شمارهٔ ۱۲۸: بی یار شدم یک نفسم یاری کن 107شمارهٔ ۱۲۹: گاهی نزدیک و گاه دورم از تو 108شمارهٔ ۱۳۰: ای شیخ کرامت منما رهبر شو 109شمارهٔ ۱۳۱: چون موم بر آتشی رسی آب مشو 110شمارهٔ ۱۳۲: ای نفس و هوا برده دلت را، جان کو؟111شمارهٔ ۱۳۳: با نفس دغل تو بدگمان باشی به 112شمارهٔ ۱۳۴: دل رفت ز خود هنوز جان نارفته 113شمارهٔ ۱۳۵: این عالم ما که بی نظیر افتاده 114شمارهٔ ۱۳۶: ای باده فروش بادهٔ صاف بده 115شمارهٔ ۱۳۷: ساقی آورد ساغری بگزیده 116شمارهٔ ۱۳۸: در راه وفا ندیده ام قافله ای 117شمارهٔ ۱۳۹: ای دل نفسی صاحب عرفان نشدی 118شمارهٔ ۱۴۰: یاری دارم که رشک حور است و پری 119شمارهٔ ۱۴۱: ای عهدشکن قیمت ما را چه شناسی 120شمارهٔ ۱۴۲: آن بدگهری که بد بود با نیکی 121شمارهٔ ۱۴۳: او معنی معنی است که را آن معنی 122شمارهٔ ۱۴۴: تا کش و فش و عمامه را ته نکنی 123شمارهٔ ۱۴۵: با آیینه دمی شدم روی به روی 124شمارهٔ ۱۴۶: دارم دم سرد، چشم خون پالایی

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ