به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

سعیدا یزدی

سعیدا یزدیرباعی هاشمارهٔ ۲۳: دیدار خدا لقای درویشان است

2860عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

دیدار خدا لقای درویشان است
کیخسرو و جم، گدای درویشان است
آن مشعله ای که آفتابش نام است
یک ذره ز نور رای درویشان است

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۲۲: بیرون ز دو کون، جای درویشان است 2شمارهٔ ۲۳: دیدار خدا لقای درویشان است 3شمارهٔ ۲۴: هستی مال تو و نیستی مال من است 4شمارهٔ ۲۵: من بندهٔ عشق، عشق مولای من است 5شمارهٔ ۲۶: نی در دل من غمی از آن و این است 6شمارهٔ ۲۷: فقر فقرا نه جامهٔ رنگین است 7شمارهٔ ۲۸: آن رشته که کیش کفر و ایمان شده است 8شمارهٔ ۲۹: زنهار مگو که واحد و رام یکی است 9شمارهٔ ۳۰: انعام ز حق به خاصه و عام یکی است 10شمارهٔ ۳۱: در مذهب ما که کفر و اسلام یکی است 11شمارهٔ ۳۲: کس را خبری کجا از آن جاست که اوست 12شمارهٔ ۳۳: پیدا و نهان و آشکارا همه اوست 13شمارهٔ ۳۴: زاهد نخورد باده که بدنامی اوست 14شمارهٔ ۳۵: چندین نقشی که زیر این چرخ دوروست 15شمارهٔ ۳۶: با هر که دل رمیدهٔ ما پیوست 16شمارهٔ ۳۷: چون در نظر تو یار و اغیاری هست 17شمارهٔ ۳۸: تا پیش خدایت سفری حاجت نیست 18شمارهٔ ۳۹: آن کس که حیا ندارد او انسان نیست 19شمارهٔ ۴۰: نوری ز حقیقت به تو همسیر تو نیست 20شمارهٔ ۴۱: بی ذکر تو هیچ زنده ای نیست که نیست 21شمارهٔ ۴۲: بی یاد خدا ذی نفسی نیست که نیست 22شمارهٔ ۴۳: در دیده ات از نور حقیقت اثری نیست 23شمارهٔ ۴۴: دردی طلب از خدا دوا چیزی نیست 24شمارهٔ ۴۵: بگذر ز سوا که ماسوا چیزی نیست 25شمارهٔ ۴۶: جامی است جهان به دست یک ساقی نیست 26شمارهٔ ۴۷: صد حیف که عمرم به خسارت بگذشت 27شمارهٔ ۴۸: خود آمده زنده مرده می باید رفت 28شمارهٔ ۴۹: بر دایرهٔ جهان چو پرگار مپیچ 29شمارهٔ ۵۰: هر چد که یار، یار دیگر دارد 30شمارهٔ ۵۱: خوش آن که مقام بر در دل ها کرد 31شمارهٔ ۵۲: گویند به طالب که سفر باید کرد 32شمارهٔ ۵۳: هر صبح ز گریه رخ ترم باید کرد 33شمارهٔ ۵۴: از مروحه ای که شاه، احسانم کرد 34شمارهٔ ۵۵: بی ناز تو من نیاز نتوانم کرد 35شمارهٔ ۵۶: باید که تو را نظر به خاصان باشد 36شمارهٔ ۵۷: فانیست جهان در او بقا کی باشد؟37شمارهٔ ۵۸: یک محرم راز در جهان یافت نشد 38شمارهٔ ۵۹: کشت عملم هیچ نمودار نشد 39شمارهٔ ۶۰: فردا که ز مشکلات حل می طلبند 40شمارهٔ ۶۱: ای مست شراب، ما و من بازی چند؟41شمارهٔ ۶۲: تا خلق به خیر نام خیرم بردند 42شمارهٔ ۶۳: روزی که مرا ز دیر بیرون کردند 43شمارهٔ ۶۴: در دار جهان که خاص و عامی چندند 44شمارهٔ ۶۵: قومی با خویش اعتباری دارند 45شمارهٔ ۶۶: گیرم که جهان را به کمندی گیرند 46شمارهٔ ۶۷: گر مست شوم [سر] تو هشیار کند 47شمارهٔ ۶۸: آنان که به علم خویش مغرورانند 48شمارهٔ ۶۹: ای آن که تو را شاه و گدا یکسانند 49شمارهٔ ۷۰: آنان که ندانند تو را می خوانند 50شمارهٔ ۷۱: آن قوم که روز و شب تو را جویانند 51شمارهٔ ۷۲: آنان که یکی هزار افسانه کنند 52شمارهٔ ۷۳: درویش که با قناعت و صبر بود 53شمارهٔ ۷۴: ای از خوف تو آسمان جامه کبود 54شمارهٔ ۷۵: خود را تو مبین که بی خدا نتوان بود 55شمارهٔ ۷۶: بی رنگ به رنگ چون تجلی بنمود 56شمارهٔ ۷۷: تا پای تو سر، سر تو تا پا نشود 57شمارهٔ ۷۸: تا جسم مکدرت همه جان نشود 58شمارهٔ ۷۹: تا از میلی دلت گریزان نشود 59شمارهٔ ۸۰: کوه غم یار کندن آسان نشود 60شمارهٔ ۸۱: از ذکر زبان، انس به جانان نشود 61شمارهٔ ۸۲: از مطلب من درد طلب من زاید 62شمارهٔ ۸۳: اشعار سعیدا به نظامی نرسید 63شمارهٔ ۸۴: ای هرزه درا ناله و افغان بگذار 64شمارهٔ ۸۵: خواهی که رسی به دوست جولان بگذار 65شمارهٔ ۸۶: ای آن که تویی ز عقل ها بالاتر 66شمارهٔ ۸۷: خواهی که رسی به دوست، از جان بگذر 67شمارهٔ ۸۸: بسیار به بر و بحر کردیم سفر 68شمارهٔ ۸۹: تا زهر غمت بود نخوردیم شکر 69شمارهٔ ۹۰: بی تو نفسی خوش نکشیدم هرگز 70شمارهٔ ۹۱: گویند که حق یار نمازی است و بس 71شمارهٔ ۹۲: گویند خدا ز روزه راضی است و بس 72شمارهٔ ۹۳: از خوان غمش حواله ای دارم بس 73شمارهٔ ۹۴: لعنت بر نفس ما و بر کردارش 74شمارهٔ ۹۵: آنان که به دعوا شده سادات مثال 75شمارهٔ ۹۶: گویند کسانی که جهان است خیال 76شمارهٔ ۹۷: تا صبح نشستم من و جان بر در دل 77شمارهٔ ۹۸: چون کرد ظهور، نور تابندهٔ دل 78شمارهٔ ۹۹: دیروز درآمدم به کاشانهٔ دل 79شمارهٔ ۱۰۰: تا کرد قبای ناز را بر تن گل 80شمارهٔ ۱۰۱: تا بنده شدم، چو مهر تابنده شدم 81شمارهٔ ۱۰۲: تنها نه به هجر آشنا گردیدم 82شمارهٔ ۱۰۳: گر دل گویم تو را ز جان می ترسم 83شمارهٔ ۱۰۴: یک سو شادی است در جهان یک سو غم 84شمارهٔ ۱۰۵: من خانهٔ آن ماه جبین می دانم 85شمارهٔ ۱۰۶: من گرچه ز عشق، گفتگو نتوانم 86شمارهٔ ۱۰۷: گر بادهٔ تو رسد به من مل چه کنم 87شمارهٔ ۱۰۸: هر ذره مدان ز خود کمش می بینم 88شمارهٔ ۱۰۹: شوخی که بری ز عالمش می بینم 89شمارهٔ ۱۱۰: چشمی که از او دو عالمش می بینم 90شمارهٔ ۱۱۱: دنیا که وفایش و بقایش معلوم 91شمارهٔ ۱۱۲: ما دلق ریای خویشتن سوخته ایم 92شمارهٔ ۱۱۳: تا مشعل دید عیب خامش کردیم 93شمارهٔ ۱۱۴: جز ناله کسی همنفس خویش ندیدیم 94شمارهٔ ۱۱۵: ما منتهییم و مبتدا هم ماییم 95شمارهٔ ۱۱۶: بیرون و درون برو بیا هم ماییم 96شمارهٔ ۱۱۷: آدم یک آدم است و یک صورت و جان 97شمارهٔ ۱۱۸: ای بسته میان تو کمر بر دل و جان 98شمارهٔ ۱۱۹: عالم جسم و محمدش آمده جان 99شمارهٔ ۱۲۰: ای از تو جهانیان به دادند و فغان 100شمارهٔ ۱۲۱: یاری دارم که روش دیدن نتوان 101شمارهٔ ۱۲۲: عرفان به خدا هیچ ندارند جهان 102شمارهٔ ۱۲۳: رفتی به سفر از پی تسخیر جهان 103شمارهٔ ۱۲۴: وهمی به خیال کرده جا نام جهان 104شمارهٔ ۱۲۵: بحری پنهان چو کرد جوش و طغیان 105شمارهٔ ۱۲۶: تا کی به لباس عاریت بند شدن 106شمارهٔ ۱۲۷: زینهار که کارها به خود آسان کن 107شمارهٔ ۱۲۸: بی یار شدم یک نفسم یاری کن 108شمارهٔ ۱۲۹: گاهی نزدیک و گاه دورم از تو 109شمارهٔ ۱۳۰: ای شیخ کرامت منما رهبر شو 110شمارهٔ ۱۳۱: چون موم بر آتشی رسی آب مشو 111شمارهٔ ۱۳۲: ای نفس و هوا برده دلت را، جان کو؟112شمارهٔ ۱۳۳: با نفس دغل تو بدگمان باشی به 113شمارهٔ ۱۳۴: دل رفت ز خود هنوز جان نارفته 114شمارهٔ ۱۳۵: این عالم ما که بی نظیر افتاده 115شمارهٔ ۱۳۶: ای باده فروش بادهٔ صاف بده 116شمارهٔ ۱۳۷: ساقی آورد ساغری بگزیده 117شمارهٔ ۱۳۸: در راه وفا ندیده ام قافله ای 118شمارهٔ ۱۳۹: ای دل نفسی صاحب عرفان نشدی 119شمارهٔ ۱۴۰: یاری دارم که رشک حور است و پری 120شمارهٔ ۱۴۱: ای عهدشکن قیمت ما را چه شناسی 121شمارهٔ ۱۴۲: آن بدگهری که بد بود با نیکی 122شمارهٔ ۱۴۳: او معنی معنی است که را آن معنی 123شمارهٔ ۱۴۴: تا کش و فش و عمامه را ته نکنی 124شمارهٔ ۱۴۵: با آیینه دمی شدم روی به روی 125شمارهٔ ۱۴۶: دارم دم سرد، چشم خون پالایی

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ