به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

سعیدا یزدی

سعیدا یزدیرباعی هاشمارهٔ ۵۶: باید که تو را نظر به خاصان باشد

2840عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

باید که تو را نظر به خاصان باشد
نی بر گلهٔ عام، پریشان باشد
ما منتظر کرشمهٔ ناز توایم
حیف است تجلی به رقیبان باشد

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۵۵: بی ناز تو من نیاز نتوانم کرد 2شمارهٔ ۵۶: باید که تو را نظر به خاصان باشد 3شمارهٔ ۵۷: فانیست جهان در او بقا کی باشد؟4شمارهٔ ۵۸: یک محرم راز در جهان یافت نشد 5شمارهٔ ۵۹: کشت عملم هیچ نمودار نشد 6شمارهٔ ۶۰: فردا که ز مشکلات حل می طلبند 7شمارهٔ ۶۱: ای مست شراب، ما و من بازی چند؟8شمارهٔ ۶۲: تا خلق به خیر نام خیرم بردند 9شمارهٔ ۶۳: روزی که مرا ز دیر بیرون کردند 10شمارهٔ ۶۴: در دار جهان که خاص و عامی چندند 11شمارهٔ ۶۵: قومی با خویش اعتباری دارند 12شمارهٔ ۶۶: گیرم که جهان را به کمندی گیرند 13شمارهٔ ۶۷: گر مست شوم [سر] تو هشیار کند 14شمارهٔ ۶۸: آنان که به علم خویش مغرورانند 15شمارهٔ ۶۹: ای آن که تو را شاه و گدا یکسانند 16شمارهٔ ۷۰: آنان که ندانند تو را می خوانند 17شمارهٔ ۷۱: آن قوم که روز و شب تو را جویانند 18شمارهٔ ۷۲: آنان که یکی هزار افسانه کنند 19شمارهٔ ۷۳: درویش که با قناعت و صبر بود 20شمارهٔ ۷۴: ای از خوف تو آسمان جامه کبود 21شمارهٔ ۷۵: خود را تو مبین که بی خدا نتوان بود 22شمارهٔ ۷۶: بی رنگ به رنگ چون تجلی بنمود 23شمارهٔ ۷۷: تا پای تو سر، سر تو تا پا نشود 24شمارهٔ ۷۸: تا جسم مکدرت همه جان نشود 25شمارهٔ ۷۹: تا از میلی دلت گریزان نشود 26شمارهٔ ۸۰: کوه غم یار کندن آسان نشود 27شمارهٔ ۸۱: از ذکر زبان، انس به جانان نشود 28شمارهٔ ۸۲: از مطلب من درد طلب من زاید 29شمارهٔ ۸۳: اشعار سعیدا به نظامی نرسید 30شمارهٔ ۸۴: ای هرزه درا ناله و افغان بگذار 31شمارهٔ ۸۵: خواهی که رسی به دوست جولان بگذار 32شمارهٔ ۸۶: ای آن که تویی ز عقل ها بالاتر 33شمارهٔ ۸۷: خواهی که رسی به دوست، از جان بگذر 34شمارهٔ ۸۸: بسیار به بر و بحر کردیم سفر 35شمارهٔ ۸۹: تا زهر غمت بود نخوردیم شکر 36شمارهٔ ۹۰: بی تو نفسی خوش نکشیدم هرگز 37شمارهٔ ۹۱: گویند که حق یار نمازی است و بس 38شمارهٔ ۹۲: گویند خدا ز روزه راضی است و بس 39شمارهٔ ۹۳: از خوان غمش حواله ای دارم بس 40شمارهٔ ۹۴: لعنت بر نفس ما و بر کردارش 41شمارهٔ ۹۵: آنان که به دعوا شده سادات مثال 42شمارهٔ ۹۶: گویند کسانی که جهان است خیال 43شمارهٔ ۹۷: تا صبح نشستم من و جان بر در دل 44شمارهٔ ۹۸: چون کرد ظهور، نور تابندهٔ دل 45شمارهٔ ۹۹: دیروز درآمدم به کاشانهٔ دل 46شمارهٔ ۱۰۰: تا کرد قبای ناز را بر تن گل 47شمارهٔ ۱۰۱: تا بنده شدم، چو مهر تابنده شدم 48شمارهٔ ۱۰۲: تنها نه به هجر آشنا گردیدم 49شمارهٔ ۱۰۳: گر دل گویم تو را ز جان می ترسم 50شمارهٔ ۱۰۴: یک سو شادی است در جهان یک سو غم 51شمارهٔ ۱۰۵: من خانهٔ آن ماه جبین می دانم 52شمارهٔ ۱۰۶: من گرچه ز عشق، گفتگو نتوانم 53شمارهٔ ۱۰۷: گر بادهٔ تو رسد به من مل چه کنم 54شمارهٔ ۱۰۸: هر ذره مدان ز خود کمش می بینم 55شمارهٔ ۱۰۹: شوخی که بری ز عالمش می بینم 56شمارهٔ ۱۱۰: چشمی که از او دو عالمش می بینم 57شمارهٔ ۱۱۱: دنیا که وفایش و بقایش معلوم 58شمارهٔ ۱۱۲: ما دلق ریای خویشتن سوخته ایم 59شمارهٔ ۱۱۳: تا مشعل دید عیب خامش کردیم 60شمارهٔ ۱۱۴: جز ناله کسی همنفس خویش ندیدیم 61شمارهٔ ۱۱۵: ما منتهییم و مبتدا هم ماییم 62شمارهٔ ۱۱۶: بیرون و درون برو بیا هم ماییم 63شمارهٔ ۱۱۷: آدم یک آدم است و یک صورت و جان 64شمارهٔ ۱۱۸: ای بسته میان تو کمر بر دل و جان 65شمارهٔ ۱۱۹: عالم جسم و محمدش آمده جان 66شمارهٔ ۱۲۰: ای از تو جهانیان به دادند و فغان 67شمارهٔ ۱۲۱: یاری دارم که روش دیدن نتوان 68شمارهٔ ۱۲۲: عرفان به خدا هیچ ندارند جهان 69شمارهٔ ۱۲۳: رفتی به سفر از پی تسخیر جهان 70شمارهٔ ۱۲۴: وهمی به خیال کرده جا نام جهان 71شمارهٔ ۱۲۵: بحری پنهان چو کرد جوش و طغیان 72شمارهٔ ۱۲۶: تا کی به لباس عاریت بند شدن 73شمارهٔ ۱۲۷: زینهار که کارها به خود آسان کن 74شمارهٔ ۱۲۸: بی یار شدم یک نفسم یاری کن 75شمارهٔ ۱۲۹: گاهی نزدیک و گاه دورم از تو 76شمارهٔ ۱۳۰: ای شیخ کرامت منما رهبر شو 77شمارهٔ ۱۳۱: چون موم بر آتشی رسی آب مشو 78شمارهٔ ۱۳۲: ای نفس و هوا برده دلت را، جان کو؟79شمارهٔ ۱۳۳: با نفس دغل تو بدگمان باشی به 80شمارهٔ ۱۳۴: دل رفت ز خود هنوز جان نارفته 81شمارهٔ ۱۳۵: این عالم ما که بی نظیر افتاده 82شمارهٔ ۱۳۶: ای باده فروش بادهٔ صاف بده 83شمارهٔ ۱۳۷: ساقی آورد ساغری بگزیده 84شمارهٔ ۱۳۸: در راه وفا ندیده ام قافله ای 85شمارهٔ ۱۳۹: ای دل نفسی صاحب عرفان نشدی 86شمارهٔ ۱۴۰: یاری دارم که رشک حور است و پری 87شمارهٔ ۱۴۱: ای عهدشکن قیمت ما را چه شناسی 88شمارهٔ ۱۴۲: آن بدگهری که بد بود با نیکی 89شمارهٔ ۱۴۳: او معنی معنی است که را آن معنی 90شمارهٔ ۱۴۴: تا کش و فش و عمامه را ته نکنی 91شمارهٔ ۱۴۵: با آیینه دمی شدم روی به روی 92شمارهٔ ۱۴۶: دارم دم سرد، چشم خون پالایی

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ