به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید

منوی دسترسی

کتابخانه دیجیتال

سعیدا یزدی

سعیدا یزدیرباعی هاشمارهٔ ۳۸: تا پیش خدایت سفری حاجت نیست

2880عکس بساز

با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

تا پیش خدایت سفری حاجت نیست
واندر ره او پا و سری حاجت نیست
خود را بشناس گر خدا می خواهی
دادم خبر از حق دگری حاجت نیست

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید

فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

1شمارهٔ ۳۷: چون در نظر تو یار و اغیاری هست 2شمارهٔ ۳۸: تا پیش خدایت سفری حاجت نیست 3شمارهٔ ۳۹: آن کس که حیا ندارد او انسان نیست 4شمارهٔ ۴۰: نوری ز حقیقت به تو همسیر تو نیست 5شمارهٔ ۴۱: بی ذکر تو هیچ زنده ای نیست که نیست 6شمارهٔ ۴۲: بی یاد خدا ذی نفسی نیست که نیست 7شمارهٔ ۴۳: در دیده ات از نور حقیقت اثری نیست 8شمارهٔ ۴۴: دردی طلب از خدا دوا چیزی نیست 9شمارهٔ ۴۵: بگذر ز سوا که ماسوا چیزی نیست 10شمارهٔ ۴۶: جامی است جهان به دست یک ساقی نیست 11شمارهٔ ۴۷: صد حیف که عمرم به خسارت بگذشت 12شمارهٔ ۴۸: خود آمده زنده مرده می باید رفت 13شمارهٔ ۴۹: بر دایرهٔ جهان چو پرگار مپیچ 14شمارهٔ ۵۰: هر چد که یار، یار دیگر دارد 15شمارهٔ ۵۱: خوش آن که مقام بر در دل ها کرد 16شمارهٔ ۵۲: گویند به طالب که سفر باید کرد 17شمارهٔ ۵۳: هر صبح ز گریه رخ ترم باید کرد 18شمارهٔ ۵۴: از مروحه ای که شاه، احسانم کرد 19شمارهٔ ۵۵: بی ناز تو من نیاز نتوانم کرد 20شمارهٔ ۵۶: باید که تو را نظر به خاصان باشد 21شمارهٔ ۵۷: فانیست جهان در او بقا کی باشد؟22شمارهٔ ۵۸: یک محرم راز در جهان یافت نشد 23شمارهٔ ۵۹: کشت عملم هیچ نمودار نشد 24شمارهٔ ۶۰: فردا که ز مشکلات حل می طلبند 25شمارهٔ ۶۱: ای مست شراب، ما و من بازی چند؟26شمارهٔ ۶۲: تا خلق به خیر نام خیرم بردند 27شمارهٔ ۶۳: روزی که مرا ز دیر بیرون کردند 28شمارهٔ ۶۴: در دار جهان که خاص و عامی چندند 29شمارهٔ ۶۵: قومی با خویش اعتباری دارند 30شمارهٔ ۶۶: گیرم که جهان را به کمندی گیرند 31شمارهٔ ۶۷: گر مست شوم [سر] تو هشیار کند 32شمارهٔ ۶۸: آنان که به علم خویش مغرورانند 33شمارهٔ ۶۹: ای آن که تو را شاه و گدا یکسانند 34شمارهٔ ۷۰: آنان که ندانند تو را می خوانند 35شمارهٔ ۷۱: آن قوم که روز و شب تو را جویانند 36شمارهٔ ۷۲: آنان که یکی هزار افسانه کنند 37شمارهٔ ۷۳: درویش که با قناعت و صبر بود 38شمارهٔ ۷۴: ای از خوف تو آسمان جامه کبود 39شمارهٔ ۷۵: خود را تو مبین که بی خدا نتوان بود 40شمارهٔ ۷۶: بی رنگ به رنگ چون تجلی بنمود 41شمارهٔ ۷۷: تا پای تو سر، سر تو تا پا نشود 42شمارهٔ ۷۸: تا جسم مکدرت همه جان نشود 43شمارهٔ ۷۹: تا از میلی دلت گریزان نشود 44شمارهٔ ۸۰: کوه غم یار کندن آسان نشود 45شمارهٔ ۸۱: از ذکر زبان، انس به جانان نشود 46شمارهٔ ۸۲: از مطلب من درد طلب من زاید 47شمارهٔ ۸۳: اشعار سعیدا به نظامی نرسید 48شمارهٔ ۸۴: ای هرزه درا ناله و افغان بگذار 49شمارهٔ ۸۵: خواهی که رسی به دوست جولان بگذار 50شمارهٔ ۸۶: ای آن که تویی ز عقل ها بالاتر 51شمارهٔ ۸۷: خواهی که رسی به دوست، از جان بگذر 52شمارهٔ ۸۸: بسیار به بر و بحر کردیم سفر 53شمارهٔ ۸۹: تا زهر غمت بود نخوردیم شکر 54شمارهٔ ۹۰: بی تو نفسی خوش نکشیدم هرگز 55شمارهٔ ۹۱: گویند که حق یار نمازی است و بس 56شمارهٔ ۹۲: گویند خدا ز روزه راضی است و بس 57شمارهٔ ۹۳: از خوان غمش حواله ای دارم بس 58شمارهٔ ۹۴: لعنت بر نفس ما و بر کردارش 59شمارهٔ ۹۵: آنان که به دعوا شده سادات مثال 60شمارهٔ ۹۶: گویند کسانی که جهان است خیال 61شمارهٔ ۹۷: تا صبح نشستم من و جان بر در دل 62شمارهٔ ۹۸: چون کرد ظهور، نور تابندهٔ دل 63شمارهٔ ۹۹: دیروز درآمدم به کاشانهٔ دل 64شمارهٔ ۱۰۰: تا کرد قبای ناز را بر تن گل 65شمارهٔ ۱۰۱: تا بنده شدم، چو مهر تابنده شدم 66شمارهٔ ۱۰۲: تنها نه به هجر آشنا گردیدم 67شمارهٔ ۱۰۳: گر دل گویم تو را ز جان می ترسم 68شمارهٔ ۱۰۴: یک سو شادی است در جهان یک سو غم 69شمارهٔ ۱۰۵: من خانهٔ آن ماه جبین می دانم 70شمارهٔ ۱۰۶: من گرچه ز عشق، گفتگو نتوانم 71شمارهٔ ۱۰۷: گر بادهٔ تو رسد به من مل چه کنم 72شمارهٔ ۱۰۸: هر ذره مدان ز خود کمش می بینم 73شمارهٔ ۱۰۹: شوخی که بری ز عالمش می بینم 74شمارهٔ ۱۱۰: چشمی که از او دو عالمش می بینم 75شمارهٔ ۱۱۱: دنیا که وفایش و بقایش معلوم 76شمارهٔ ۱۱۲: ما دلق ریای خویشتن سوخته ایم 77شمارهٔ ۱۱۳: تا مشعل دید عیب خامش کردیم 78شمارهٔ ۱۱۴: جز ناله کسی همنفس خویش ندیدیم 79شمارهٔ ۱۱۵: ما منتهییم و مبتدا هم ماییم 80شمارهٔ ۱۱۶: بیرون و درون برو بیا هم ماییم 81شمارهٔ ۱۱۷: آدم یک آدم است و یک صورت و جان 82شمارهٔ ۱۱۸: ای بسته میان تو کمر بر دل و جان 83شمارهٔ ۱۱۹: عالم جسم و محمدش آمده جان 84شمارهٔ ۱۲۰: ای از تو جهانیان به دادند و فغان 85شمارهٔ ۱۲۱: یاری دارم که روش دیدن نتوان 86شمارهٔ ۱۲۲: عرفان به خدا هیچ ندارند جهان 87شمارهٔ ۱۲۳: رفتی به سفر از پی تسخیر جهان 88شمارهٔ ۱۲۴: وهمی به خیال کرده جا نام جهان 89شمارهٔ ۱۲۵: بحری پنهان چو کرد جوش و طغیان 90شمارهٔ ۱۲۶: تا کی به لباس عاریت بند شدن 91شمارهٔ ۱۲۷: زینهار که کارها به خود آسان کن 92شمارهٔ ۱۲۸: بی یار شدم یک نفسم یاری کن 93شمارهٔ ۱۲۹: گاهی نزدیک و گاه دورم از تو 94شمارهٔ ۱۳۰: ای شیخ کرامت منما رهبر شو 95شمارهٔ ۱۳۱: چون موم بر آتشی رسی آب مشو 96شمارهٔ ۱۳۲: ای نفس و هوا برده دلت را، جان کو؟97شمارهٔ ۱۳۳: با نفس دغل تو بدگمان باشی به 98شمارهٔ ۱۳۴: دل رفت ز خود هنوز جان نارفته 99شمارهٔ ۱۳۵: این عالم ما که بی نظیر افتاده 100شمارهٔ ۱۳۶: ای باده فروش بادهٔ صاف بده 101شمارهٔ ۱۳۷: ساقی آورد ساغری بگزیده 102شمارهٔ ۱۳۸: در راه وفا ندیده ام قافله ای 103شمارهٔ ۱۳۹: ای دل نفسی صاحب عرفان نشدی 104شمارهٔ ۱۴۰: یاری دارم که رشک حور است و پری 105شمارهٔ ۱۴۱: ای عهدشکن قیمت ما را چه شناسی 106شمارهٔ ۱۴۲: آن بدگهری که بد بود با نیکی 107شمارهٔ ۱۴۳: او معنی معنی است که را آن معنی 108شمارهٔ ۱۴۴: تا کش و فش و عمامه را ته نکنی 109شمارهٔ ۱۴۵: با آیینه دمی شدم روی به روی 110شمارهٔ ۱۴۶: دارم دم سرد، چشم خون پالایی

نظرات

نام خود را وارد کنید

متن نظر را وارد کنید

برداشت از داده های تارنمای گنجینه فارسی با یادکرد منبع آزاد میباشد. گنجینه فارسی 1400.

طراحی سایت و بهینه سازی سایت توسط شرکت مهندسی آبی

آمارگیر وبلاگ