به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
گر به خواب اجلم دیدهٔ جان گرم نشد
حال دل چیست که امشب به فغان گرم نشد
ناوکی زد به دلم ، لیک چنان زآتش دل
تیز بگذشت که پیکانش از آن گرم نشد
عرض کردند به ما روز ازل بود و نبود
جز به دل دیدهٔ ما در دو جهان گرم نشد
آه ازین شرم که افسانه ای از آتش شوق
آمد از دل به زبانم که زبان گرم نشد
وه چه گرمی است در این انجمن امشب که ز شرم
شمع و پروانه به هم صحبت آن گرم نشد
منم آن تشنه لب عشق که صد دوزخ درد
گشت خالی و مرا کام و دهان گرم نشد
گرم خونریزی، عرفی، ز فغان گشت، ولی
سببی داشت نهانی ، به همان گرم نشد
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.