عرفی شیرازی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۲۵۵: گر به خواب اجلم دیدهٔ جان گرم نشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر به خواب اجلم دیدهٔ جان گرم نشد حال دل چیست که امشب به فغان گرم نشد ناوکی زد به دلم ، لیک چنان زآتش دل تیز بگذشت که پیکانش از آن گرم نشد عرض کردند به ما روز ازل بود و نبود جز به دل دیدهٔ ما در دو جهان گرم نشد آه ازین شرم که افسانه ای از آتش شوق آمد از دل به زبانم که زبان گرم نشد وه چه گرمی است در این انجمن امشب که ز شرم شمع و پروانه به هم صحبت آن گرم نشد منم آن تشنه لب عشق که صد دوزخ درد گشت خالی و مرا کام و دهان گرم نشد گرم خونریزی، عرفی، ز فغان گشت، ولی سببی داشت نهانی ، به همان گرم نشد عرفی شیرازی