به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
مستم دگر این بیخودی از بوی که دارم
دیوانگی از غمزهٔ جادوی که دارم
ای دل ز جنونم گله داری، عجب از تو
همسایگی فتنه ز پهلوی که دارم
مست آمده ام از عدم ای جمع بگویید
دامن ز که در چینم و دل سوی که دارم
جانم به لب ار درد و مسیحا نزند دم
دانسته که بهبود ز داروی که دارم
مرهم به علاج آمده، زنهار مگویید
کاین زخم به اندازهٔ بازوی که دارم
فردا که دل از حور بهشتم نگشاید
دانند دو عالم که غم روی که دارم
در دیدهٔ من حُسن فروریزد و حیرت
باز این سر شوریده به زانوی که دارم
عرفی طلبی جرعهٔ مقصود و نگویی
کاین گرم روی بر اثر خوی که دارم
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.