عرفی شیرازی
غزل ها
غزل شمارهٔ ۵۰۸: مستم دگر این بیخودی از بوی که دارم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مستم دگر این بیخودی از بوی که دارم دیوانگی از غمزهٔ جادوی که دارم ای دل ز جنونم گله داری، عجب از تو همسایگی فتنه ز پهلوی که دارم مست آمده ام از عدم ای جمع بگویید دامن ز که در چینم و دل سوی که دارم جانم به لب ار درد و مسیحا نزند دم دانسته که بهبود ز داروی که دارم مرهم به علاج آمده، زنهار مگویید کاین زخم به اندازهٔ بازوی که دارم فردا که دل از حور بهشتم نگشاید دانند دو عالم که غم روی که دارم در دیدهٔ من حُسن فروریزد و حیرت باز این سر شوریده به زانوی که دارم عرفی طلبی جرعهٔ مقصود و نگویی کاین گرم روی بر اثر خوی که دارم عرفی شیرازی