به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
مگر لب تو قرین شراب می گردد
که آب در دهن آفتاب می گردد
چگونه حرف غم آرم به این حیا بر لب
که شعله می زند آنجا و آب می کردد
چنان ز روی تو دیدم گل مراد امشب
که زهر گریه به چشمم گلاب می گردد
ز بس خیال تو آرد هجوم بر چشمم
به گرد هر مژه صد آفتاب می گردد
دلت به من ده، به روی کرشمه ریز و ببین
که از تو دل مردم خراب می گردد
چه آتش است ندانم به سینهٔ عرفی
که دوزخ از نفس او کباب می گردد
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.