خدای تعالی تو را به درجۀ پدر برساناد درجۀ کسی از آن زیادت نیست اگرنه دعا کردمی که خداش درگذران اما منتهی آن است از آن زیادت را راه نیست وَ اَنَّ اِلَی رَبِّکَ الْمُنتَهَی حق شدن ممکن نیست ولیکن حق است که به نفسه قایم است اما غیر این را مسلّم نشود که قایم به خود باشد این که اَوْلِیاءُ الله لا یَمُوتُونَ آن قلب ایشان است که میخواهد که منظرگاه حق است اما نفس ایشان نیز بمیرد چو عام گفته است که کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ اما آن قلبشان نمیرد اکنون آنچه غیر آن است فانی است آن را ترک کن تا آن نفس شریف قوّت گیرد که او باقی است و غنا چیزی باشد که او باقی باشد چون باقی نبود آن خود عَنا باشد نه غِنا که اَلْغِنی غِنَی القلْبِ لا غِنی الْنَفْسِ وَ المالِ اکنون به بیمرادیها[ء] آن نفس امّاره نفس مطمیّنه را در پرورش انداز این را نفس ملقّب کرد عادِ نَفْسَکَ فَاِنَّها اَنتَصَبَتْ لِمُعاداتی– وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوَی اَطیعُوا اللهَ ترک معصیت خود محض طاعت است چنانکه اِزالت ژنگ از روی آینه محض تحصیل نور است تَتَجافی اگر در تو جوهری هست و مخفی است تا از تو آن جوهر را نفس امّاره ندزدد اکنون تو از او میدزد اندکاندک شهوات او چو مبتدیی اندکاندک توانی همه شب بیدار باشی نتوانی این جایی است جوهری و اگر جوهری نیست پس چه میخسبی چون چنینی جوهری میطلبی خواب چگونه حلال باشد جوهر طلبنده را.
کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ درخت دین قوّت گیرد به واسطه تربیت که اکنون خُرد است درخت دین و هنوز قوّت نگرفته است تا چون قوّت گیرد کس نتواند کندن آن را از بیخ اما اکنون هر که بیاید برکند که درخت دین بیخ به حضرت رساند آنگاه او ذو طَرَفَیْن شود طرفی به حق و طرفی به خلق هر که دست در این شاخ [زند] برساندش مگر کشتی نوح از چوب چنین درختی ساختهاند از بهر قرب حق مَثَلُ اَوْلادی کَمَثَلِ سَفینَةِ نُوحِ مَنْ تَمَسُکَ بِها [نجا] وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها غَرِقَ هر که به این حبل دست درزند خلاص یابد وَ اعْتَصِموا بِحَبْلِ اللهِ.