علم نور است و دلهای علما همچو قندیلهاست افروخته و نشان آن علم که الهی باشد ترسگاری باشد و تواضع باشد اول در علم باز شود بوک بعد از آن که شکر آن بگوید در توحید باز شود زیرا اول فَاعْلَمْ گفت آنگه لا اله الا الله علم را بر توحید مقدم داشت توحید آن است که صد کس در دریا افتادهاند دریا ایشان را میگرداند و بر موج میآورد و فرومیآورد و چپ میبرد و راست میبرد و وقتی گرد میگرداند این حرکات صد کس یک چیز میکند و آن واحد است و چون بیرون بودند هر یکی را گردانندهای جدا بود صد گردنده را صد گرداننده بود اما در دریا اگر موافقت کنند همه به سوی راست روند آن موافقت از ایشان نیست از توحید است و اگر مخالفت کنند هم از ایشان نیست شرح این دراز است ان شاء الله خدای راه نماید و چون درآید در مقام توحید غرقه شود در روشناییها یعنی بِزند آن روشنایی بر اندرون دل او و اثر کند بر تن او تا چنانکه تن او از طعام و شراب لذت مییافت از آن نور نیز بیابد و از این بوده است کی چهل روز و پنجاه روز نخوردهاند و سست و بیقوّت و خشکدماغ نشدهاند تا بعضی حکیمان گویند که: «رنجور باشد آنکس که چهل روز و پنجاه روز چیزی نخورد و اگر تندرست بودی هلاک شدی».
سبب آن است که عوانی که تقاضای طعام میکرد مشغول شد به گداختن مادۀ غلیظ به تقاضا نمیپردازد الا چون مشغولی او مکروه است حالت او رنجوری است و مشغولی طبیعت، مرد ریاضت را چون غذای او عشق است حالتش عشق است این خود نظر حکماء دنیاست و اگر ایشان را تمامی نظر بودی و وقوف بودی بر حالت ذوق عشاق کی در آن ظلمات صبر کردندی؟! در ظلمات علم قیاسی.