به تارنماری گنجینه فارسی خوش آمدید. لطفا در معرفی تارنمای گنجینه فارسی ما را یاری بفرمایید
قومی که جان به حضرت جانان همی برند
شور آب سوی چشمهٔ حیوان همی برند
بی سیم و زر گدا و به همت توانگرند
این مفلسان که تحفه بدو جان همی برند
جان بر طبق نهاده به دست نیاز دل
پای ملخ به نزد سلیمان همی برند
آن دوست را بجان کسی احتیاج نیست
خرما ببصره زیره بکرمان همی برند
تمثال کارخانهٔ مانی نقش بند
سوی نگارخانهٔ رضوان همی برند
اندر قمارخانهٔ این قوم پاک باز
دلق گدا و افسر سلطان همی برند
این راه را که ترک سر است اولین قدم
از سر گرفتهاند و به پایان همی برند
میدان وصل او ز پی عاشقان اوست
وین گوی دولتیست که ایشان همیبرند
بیچارگان چو هیچ ندارند نزد دوست
آنچه ز دوست یافتهاند آن همی برند
گر گوهر است جان تو ای سیف زینهار
آنجا مبر که گوهر از آن کان همی برند
شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.
کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.
توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.