کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    چون برآمد آفتاب از مشرق پیراهنش

    ماه رقاصی کند چون ذره در پیرامنش

    از لباس بخت عریانم و گرنه کردمی

    دست در آغوش او بی‌زحمت پیراهنش

    دست بختم برفشاند آستین تا ساق عرش

    گر بگیرد پای او گردم به سر چون دامنش

    نرگس اندر بوستان رخسارهٔ او دید و گفت

    حال بلبل بین و با گل عمر ضایع کردنش

    راستی جز شربت وصلش مرا دارد زیان

    گر طبیبم احتما فرماید از غم خوردنش

    ز آرزوی او همی خواهد که همچون ماهتاب

    افتد از بام فلک خورشید اندر روزنش

    وصل و هجر دوست می‌کوشند هر یک تا کنند

    دست او در گردنم یا خون من در گردنش

    با قد و بالای آن مه سرو را ای باغبان

    یا به جای خویش بنشان یا ز بستان برکنش

    دامن دلهای ما پر خار انده کرد باز

    آن که هر ساعت کند پیراهنی پر گل تنش

    گر ملامت گر نداند حال شبهای مرا

    ز آفتاب روی او چون روز گردد روشنش

    سیف فرغانی بدو نامه نمی‌یارد نوشت

    ای صبا هر صبحدم می‌بر سلامی از منش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha