کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    عشق تو زیر و زبر دارد دلم

    وز جهان آشفته‌تر دارد دلم

    پیش ازین شوریده دل بودم ولیک

    این زمان شوری دگر دارد دلم

    لاف عشقت می‌زند با هر کسی

    زین سخن جان در خطر دارد دلم

    دست در زلف تو زد دیوانه‌وار

    من نمی‌دانم چه سر دارد دلم

    عشق چون پا در میان دل نهاد

    دست با غم در کمر دارد دلم

    در حصار سینه تنگیها کشید

    ز آن ز تن عزم سفر دارد دلم

    تا مدد از روی تو نبود کجا

    بار غم از سینه بردارد دلم

    کمتر از خاکم اگر جز خون خویش

    هیچ آبی بر جگر دارد دلم

    دور کن از من قضای هجر خود

    از تو اومید این قدر دارد دلم

    نزد من کز سیم و زر بی‌بهره‌ام

    ورچه گنجی پر گهر دارد دلم،

    ملک دنیا استخوانی بیش نیست

    کش چو سگ بیرون در دارد دلم

    سیف فرغانی چو غم از بهر اوست

    غم ز شادی دوستر دارد دلم

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha