کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    از آن شکر که تو در پستهٔ دهان داری

    سزد که راتبهٔ جان من روان داری

    به بوسه تربیتم کن که من برین درگه

    نه آن سگم که تو تیمار من به نان داری

    نظر در آینه کن تا تو را شود روشن

    چو دیگران که چه رخسار دلستان داری

    اگر کسی ندهد دل به چون تو دلداری

    تو خویشتن بستانی که دست آن داری

    جماعتی که در اوصاف تو همی گویند

    که قد سرو و رخ همچو گلستان داری،

    نظر در آن گل رو می‌کنند، بی‌خبرند

    ز غنچه‌ها که بر اطراف بوستان داری

    پیام داد به من عاشقی که ای مسکین

    که همچو من به سخن رسم عاشقان داری،

    به روی گل دگران خرمند چون بلبل

    تو از محبت او تا به کی فغان داری؟

    چو عاشقان همه احوال خویش عرض کنند

    تو نیز قصهٔ خود بازگو، زبان داری!

    به بوسه‌ای چو رسیدی از آن دهان زنهار

    ممیر کز لب لعلش غذای جان داری

    چو دوست گفت سخن، گفت سیف فرغانی

    حدیث یا شکر است آن که در دهان داری

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha