کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    مرا که در تن بی‌قوت است جانی خشک

    ز عشق دیدهٔ تر دارم و دهانی خشک

    تو را به مثل من ای دوست میل چون باشد

    که حاصلم همه چشمی تر است و جانی خشک

    ز چشم بر رخم از عشق آن دو لالهٔ تر

    مدام آب بقم خورده زعفرانی خشک

    درو ز سیل بلایی بترس اگر یابی

    ز آب دیدهٔ من بر زمین مکانی خشک

    اگر لب و دهن من به بوسه تر نکنی

    بپرسش من مسکین کم از زبانی خشک؟

    بر توانگر و درویش شکر کم گوید

    گدا چو از در حاتم رود به نانی خشک

    به آب لطف تو نانم چو تر نشد کردم

    همای‌وار قناعت به استخوانی خشک

    ز خون دیده و سوز جگر چو مرغابی

    منم به دام زمانی تر و زمانی خشک

    ز سوز عشق رخ زرد و اشک رنگینم

    بسان آبی تر دان و ناردانی خشک

    سحاب‌وار به اشکی کنم جهانی تر

    چو آفتاب به تابی کنم جهانی خشک

    ز آه گرمم در چشمهٔ دهان آبی

    نماند تا به زبان تر کنم لبانی خشک

    مرا به وصل خود ای میوهٔ دل آبی ده

    از آنکه بر ندهد هیچ بوستانی خشک

    میان زمرهٔ عشاق سیف فرغانی

    چو بر کنارهٔ بام است ناودانی خشک

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha