سیف فرغانی
غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
غزل شماره ۶۶: مرا که در تن بیقوت است جانی خشک
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا که در تن بی قوت است جانی خشک ز عشق دیدهٔ تر دارم و دهانی خشک تو را به مثل من ای دوست میل چون باشد که حاصلم همه چشمی تر است و جانی خشک ز چشم بر رخم از عشق آن دو لالهٔ تر مدام آب بقم خورده زعفرانی خشک درو ز سیل بلایی بترس اگر یابی ز آب دیدهٔ من بر زمین مکانی خشک اگر لب و دهن من به بوسه تر نکنی بپرسش من مسکین کم از زبانی خشک؟ بر توانگر و درویش شکر کم گوید گدا چو از در حاتم رود به نانی خشک به آب لطف تو نانم چو تر نشد کردم همای وار قناعت به استخوانی خشک ز خون دیده و سوز جگر چو مرغابی منم به دام زمانی تر و زمانی خشک ز سوز عشق رخ زرد و اشک رنگینم بسان آبی تر دان و ناردانی خشک سحاب وار به اشکی کنم جهانی تر چو آفتاب به تابی کنم جهانی خشک ز آه گرمم در چشمهٔ دهان آبی نماند تا به زبان تر کنم لبانی خشک مرا به وصل خود ای میوهٔ دل آبی ده از آنکه بر ندهد هیچ بوستانی خشک میان زمرهٔ عشاق سیف فرغانی چو بر کنارهٔ بام است ناودانی خشک سیف فرغانی