سیف فرغانی
غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
غزل شماره ۳۸: قومی که جان به حضرت جانان همی برند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
قومی که جان به حضرت جانان همی برند شور آب سوی چشمهٔ حیوان همی برند بی سیم و زر گدا و به همت توانگرند این مفلسان که تحفه بدو جان همی برند جان بر طبق نهاده به دست نیاز دل پای ملخ به نزد سلیمان همی برند آن دوست را بجان کسی احتیاج نیست خرما ببصره زیره بکرمان همی برند تمثال کارخانهٔ مانی نقش بند سوی نگارخانهٔ رضوان همی برند اندر قمارخانهٔ این قوم پاک باز دلق گدا و افسر سلطان همی برند این راه را که ترک سر است اولین قدم از سر گرفته اند و به پایان همی برند میدان وصل او ز پی عاشقان اوست وین گوی دولتی ست که ایشان همی برند بیچارگان چو هیچ ندارند نزد دوست آنچه ز دوست یافته اند آن همی برند گر گوهر است جان تو ای سیف زینهار آنجا مبر که گوهر از آن کان همی برند سیف فرغانی