کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    ترکی است یار من که نداند کس از گلش

    او تندخو و بنده نه مرد تحملش

    پسته دهان که در سخن و خنده می‌شود

    ز آن پسته پر شکر طبق روی چون گلش

    پایان زلف جعد پریشان سرش ندید

    چندانک دور کرد دل اندر تسلسلش

    بی او ز زندگانی چون سیر گشته‌ام

    ز آن جان خطاب می‌کنم اندر ترسلش

    چندین هزار ترک تتاری نغوله را

    گیسو بریده بینی از آشوب کاکلش

    آهوی جان بنده چراگاه خویش یافت

    بر برگ گل چو مشک بیفشاند سنبلش

    دیوانه‌ای شود که نیاید به هوش باز

    هر عاقلی که دید به مستی شمایلش

    هر صورتی که نقش کند در ضمیر من

    اندیشه بر خطا بود اندر تخیلش

    او زیور عروس جمال خود است و نیست

    بهر مزید حسن به زیور تجملش

    او شاه بیت نظم جهان است زینهار

    جز مهر و مه ردیف مکن در تغزلش

    آن کس که اسب در پی این شهسوار راند

    رختش به آب رفت و خر افتاد بر پلش

    جان برد و عشوه داد و همه ساله آن بود

    با او تقرب من و با من تفضلش

    با گلستان چهرهٔ او فارغ است سیف

    از بوستان و حسن گل و بانگ بلبلش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha